حکمت ناب صدرائی

تابعدار حسین ہانی

حکمت ناب صدرائی

تابعدار حسین ہانی

مراحل حیات انسانی از نگاه عقل و نقل


نویسنده : تابعدار حسین هانی

چکیده مطالب

در این تحقیق ، ابتداء مقدمه مختصر مطرح شده است سپس مفهوم حیات ، ضابطه ای حیات و بعدا حیات انسانی و مراحل حیات انسانی بیان شده است ، و هر مرحله ای حیات انسانی معنی دقیق آن حیات از نگاه آیات و روایات و عقل بررسی قرار گرفته است در مرحله اول حیات دنیا ، که در دو معنی استفاده می شود ، فرق بین این دو معنی  بیان شده و در ضمن این نیز ذکر شده که منظور ما از حیات دنیا بمعنی لهو و لعب است نه بمعنی زندگی قبل از مرگ ،  و در آخر هر مرحله مختصر نتیجه گیری و جمع مطالب آن مرحله ای حیات بیان شدند ۔

 

کلید واژه

مفهوم حیات ، مراحل حیات انسانی ، حیات دنیا ، برزخ ، آخرت ، طیبه ، عقل و نقل

مقدمه

قرآن کریم یکی از ویژگی های انسانی ، حیات را بیان کرده است ، که انسان یک موجود ذی حیات و زنده است، و طرف دیگر واژه حیات کاربرد و استعمالی زیاد دارد ، پس اول ما به رویم سُراغ مفهوم حیات و بعدا ببنیم که استفاده از این واژه برای انسان کدام معنی دارد ۔

حیات در لغت

 این واژه اسم مصدر از ریشه حی ی و به معنای زندگانی و زنده شدن است که در مقابل آن مَوت و مَمات (مردن) به کار می رود ۔ (1) 

مفهوم حیات

 منظور از حیات در موجودات رشد است ، زیرا آثارِ حیات ، رشد و تغذیه ، حس و حرکت و علم است ۔ (2) اولین اثرِ حیات رشد و تغذیه است ( که این حیات نباتی است) ، وجودی که رشد داشته باشد ، آن وجود حی نامیده می شود، فرق نمی کند آن وجود مادی باشد یا مجرد باشد ، و وجودی که رشد ندارد آن وجود جماد است ، و فاقد از حیات و فارغ از حیات است ، رشد در ھمه ابعاد وجودی قابل فرض است هر چند آن ابعاد مادی باشند یا معنوی باشند ۔

علاوه به رشد و وتغذیه سه اصل حیات دیگر حس و حرکت و علم است ، که این نیز آثار حیات اند ، که با این آثار موجود می شود حی ، و حیات حیوانی بالفعل ، اگر موجود بنام انسان ، این آثار را داشته باشد ، آیا حیات انسانی را نیز دارد ؟ اینجا چیزی که روشن است ، آن این است که این موجود بالفعل حیات نباتی و حیوانی را دارد ولی حیات انسانی این مسئله دیگر است که باید بحث شود و اثبات شود ۔

دائره حیات در وجود انسان وسیع است ، زیرا ابعاد وجودی انسان از دیگر مخلوقات بیشتر اند و انسان در این ھمه ابعاد ویژگی ای حیات را دارد ، ما در اینجا یک مطلبی را به طور مقدمه ذکر می کنیم بعدا می رویم بر سر اصل مطلب و آن این است که حیات بمعنی اعم یک ضابطه و قانون دارد ۔

ضابطه حیات

قانونِ حیات این است که هر موجودِ حی برای رشد نیازمند به تغذیه است و این موجود ، اجزء موجود تغذیه را به خود جذب می کند و رشد می کند ، تا وقتی این اجزاء را جذب نکند رشد حاصل نمی شود ، بنابر این ، نتیجه این عمل ، این است که بعضی اشیاء برای بعضی دیگر تغذیه می شوند ، به عبارت ساده اجزاء ترکیبیه یک موجود برای موجود دیگر تغذیه و باعث رشد می شوند اینجا است که گفته می شود بعضی اوقات یک حیات برای حیات دیگر خطر است ۔

ما در اینجا از آن مرحله حیات انسانی آغاز می کنیم که برای حیات انسانی دیگر خطر است ، آن مرحله اول حیات انسانی را قرآن کریم با حیات دنیا نامیده است ، خود حیات دنیا بر چند مراحل مشتمیل است مانند حیات نباتی و حیوانی و ۔۔۔۔۔ ولی برگشت این مراحل در حقیقت به حیات دنیا است ، لذا ما بحث را از حیات دنیا آغاز می کنیم ۔

مثال

وقتی یک آفت به درخت را می گیرد ، اجزاء ترکیبیه درخت تغذیه این آفت می شوند ، درحقیقت آفت رشد می کند در حالیکه درخت نابود می شود ، قرآن کریم ھمین مطلب را برای انسان بیان می کند ، که یک مرحله ای حیات انسانی است که  اگر انسان غفلت کند و متوجه نشود ، غرائز انسان رشد می کنند درحالیکه انسانیت انسان نابود می شود ، و اجزاء وجودی انسانیتِ انسان برای حیات دنیا تغذیه می شوند ، این مرحله را قرآن کریم حیات دنیا نامیده است ۔

مرحله اول حیات انسانی 

1 ۔ حیات دنیا از نگاه نقل

نکته

اینجا یک مطلبی لازم به تذکر است ، که اصطلاح حیات دنیا به دو معنی کار می رود ، معنی اول زندگی دنیاوی یعنی زندگی قبل از موت که معمولا انسان چند سال زنده در  جھان مادی می ماند ، و معنی دوم حیات دنیا یعنی حیاتی که خصوصیتش لھو ولعب و ۔۔۔۔ است ، و قرآن کریم از معنی دوم نھی و مذمت کرده است، و منظور ما در اینجا ھمین معنی دوم است ۔

تعریف حیات دنیا

حیات دنیا عبارت است ، لهو و لعب : قرآن کریم درباره ای این حیات با صراحت ارشاد فرمود ؛

و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو (3)

زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست

غالبا ترجمه این آیه بازی و سرگرمی می شود ، اما این معنی کاملا سطحی است ، زیرا حیات دنیا یا زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی نیست ، بلکه بازی و سرگرمی یک مصداق حیات دنیا است ، نه معنی کامل حیات دنیا ۔

معنیٰ لعب

واژۀ «لَعب»، در لغت به معنای بازی است ۔ (4) 

چون بازی معمولا کار بیھوده و بی مقصد شمار می رود ، به ھمین علت بازی را لعب می گویند ، درحالیکه بازی یک مصداق لعب است نه معنی لعب ، زیرا هر فعلی که بی مقصد و بیھوده است ، لعب است و هر فاعلِ این فعل ، لاعبی است ، ممکن است کسی دارد بازی می کند ولی لاعب نباشد چون بازی ایشان بیھوده نیست ، بلکه پشت این بازی یک مقصد دارد و دارد با آنگیزه بازی می کند،اما ممکن است برخلاف این ، کسی دارد مطالعه می کند در حالیکه لاعبی است چون مطالعه بی مقصد ، دارد انجام می دھد ، ھیچ مقصدی ندارد ، لذا هر فعلی که بی مقصد باشد لعب است هر چند کار خیر باشد ۔

 معنی لھو

آن چیزی است که انسان را از آنچه که برای او لازم و مهم است، بازمی‌دارد ۔ (5) به بیان دیگر، لهو، به معنای مشغول شدن توأم با غفلت است ۔(6) 

معمولا معنیٰ این اصطلاحِ قرآنی سرگرمی بیان می شود ،اما بر اساس معنی لغوی که بیان شده این معنی (سرگرمی) مثل لعب یک مصداق لھو است نه معنی کامل لھو ، زیرا سرگرمی معمولا انسان را از مقصد دور می کند و از مقصد غافل می کند لذا به ھمین علت در شرع نھی از سرگرمی شده است ، لذا منظور از لھو هر فعلی که انسان را از هدف و مقصد دور کند لھو است ، انجام دھنده ی این کار لاھی است ، ممکن است کسی دارد تجارت می کند پس این سرگرم در بازی نیست ولی باز ھم لاھی است چون در تجارت اینطور سرگرم است که این تجارت ایشان را از مقصد دارد دور می کند ۔

نتیجه گیری

حاصل آنکه هر کاری که بیھوده و بی مقصد باشد ، لعب است ، و هر کاری که انسان را از مقصد دور کند لھو است ، و قرآن کریم فرموده حیات دنیا لعب و لھو است ، این حیات دنیا متعلق به انسان است و تغذیه این حیات خود انسان است ، اگر این حیات در وجود انسان رشد کند ، اجزاء وجودی انسانیتِ انسان نابود می شوند ، این ھم حیات است ، دارد رشد می کند ، یک موجود زنده است ، ولی این حیات برای حیات انسانی خطراست ۔

ویژگی ھای حیات دنیا

1 ۔ متاع 

فَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَىْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَى‏ لِلَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (7)‏

پس چیزی که نصیب شما گردیده متاع (فانی) زندگی دنیاست و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقی‌تر است اما آن مخصوص است به آنان که به خدا ایمان آورده‌اند و بر پروردگار خود توکل می‌کنند ۔

معنی لغوی متاع

مَتاع ؛ج أَمْتِعَة و جج أَمَاتِع و أَمَاتِیع : بر هر چیز مورد استفاده در زندگى بجز سیم و زر اطلاق مى شود، استفاده موقت از هر چیزى، آنچه که انسان بپوشد یا بگستراند؛ ((سَقَطُ المَتاع)) : چیزهاى اسقاط و بدرد نخور ۔ (8)

معنی متاع در قرآن

میگوید : آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنیاى فانى است ( فما اوتیتم من شى‏ء فمتاع الحیاة الدنیا) مبادا شما را فریب دهد و غافل سازد ، و تصور کنید همیشه در اختیار شما است ، برقى است مى‏جهد و به زودى خاموش مى‏شود ، شعله‏اى است در برابر باد ۔ (9)

نتیجه گیری

براین اساس ما می توانیم بگویم که منظور از این آیة ، حیات دنیا لذتی زودگذر و فانی و از این (حیات دنیا) توشه ی آخرت حاصل نمی شود ، این آیة تذکر است به انسان ، که ای انسان شما که طالب بقاء ھستی پس چرا ؟ دنبال متاع ھستی ؟ آیا می شود توسط متاع بقاء را حاصل کرد ؟ این یک سوال جدی از انسان است ۔

ویژگی ھای دیگر حیات دنیا

عْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ (10)

بدانید زندگی دنیا تنها، بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و تفاخر در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است. همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود بگونه ای که آن را زردرنگ می بینی، سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت یا عذاب شدید مهیا شده است و یا مغفرت و رضای الهی، و بهر حال زندگی دنیا چیزی جز سرمایه ای برای فریب نیست ۔

دراین آیة چند تا ویژگی ذکر شده اند ، ما اینجا با اختصار این ویژگیھا را اشاره خواھیم کرد ۔

2 ، 3 ۔ لعب و لھو

درباره این دو ویژگی حیات دنیا قبلا اشاره شده است ۔

4 ۔ زینة (تجمل پرستی)

کلمه ((زینت )) به اصطلاح علم صرف بناى نوع است ، یعنى مى فهماند که مثلا فلانى به نوعى مخصوص خود را آراسته ، و چه بسا منظور از آن وسیله آرایش باشد، و به این منظورش استعمال کنند و آرایش ، عبارت از آن است که چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى کنى تا مردم به خاطر جمالى که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند، (مثلا آرایش زنان عبارت از این است که زن با طلا و جواهرات و یا رنگهاى سرخ و سفیدى خود را جلوه دهد، و از ضمیمه کردن آنها به خود جمالى کسب کند، به طورى بیننده مجذوب جمال او شود).(11)

بنابراین ، قرآن دارد انسان را متوجه می کند ، که فرزند آدم فریب دنیا را نخورید چون این زینتی که شما داری می بینی این فقط ظاهرش و فریب است ، حقیقت دنیا پست و رذیل است ، در این مورد امام علیؑ فرموده اند : دنیای شما با همه زینتهایش نزد من، از آب بینی گوسفند بی ارزش تر است (12)

5 ۔ تفاخر

لغوی معنی

(اسم مصدر عربی ) 1 ۔ بر یکدیگر فخر کردن؛ به یکدیگر نازیدن
 2 ۔ به خود نازیدن
 3 ۔ به چیزی یا کسی فخر کردن  (13)

معنیٰ تفاخر در قرآن

 ((تفاخر)) به معناى مباهات کردن به حسب و نسب است . (14)

 یکی از ویژگی ھای حیات دنیا به حسب و نسب مباحات کردن است ۔

تکاثر در اموال

قرآن کریم یک مصداق و خصوصیت دنیا را تکاثر در اموال بیان فرموده است و امروزه این ویژگی به صورت روشن در عوج قرار گرفته است ، و هر انسان مبتلا به بیماری تکاثر است ۔

معنی تکاثر در قرآن

((تکاثر در اموال و اولاد)) به معنا است که شخصى به دیگرى فخر بفروشد که من مال و فرزند بیشترى دارم ۔ (15)

 
ادمه این آیة کریمة را مرحوم علامهؒ اینطور تفسیر کرده اند :

 زندگى دنیا عرضى است زائل ، و سرابى است باطل که از یکى از خصال پنجگانه زیر خالى نیست ۔

حیات دنیا لعب و بازى است ، یا لهو و سرگرم کننده ، یا زینت است ، (که حق یقتش جبران نواقص درونى خود با تجمل و مشاطهگرى است )، یا تفاخر است ، و یا تکاثر، و همه اینها همان موهوماتى است که نفس ‌ آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى بندد، امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى ماند، و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى کند ۔                          این قسمت از آیه ، زندگى دنیا را که انسان فریب خورده دل به آن مى بندد، و چیزى نمى گذرد که به حکم اجبار همه را از کف مى دهد، با مثالى تشریح و بیان مى کند ۔
کلمه ((غیث )) به معناى باران است ، و کلمه ((کفار)) جمع کافر به معناى زراعت کار است و کلمه ((یهیج )) از هیجان است ، که معناى حرکت است ، و کلمه ((حطام )) به معناى گیاهى است که از شدت خشکیدگى مى شکند ۔
و معناى آیه این است که : مثل زندگى دنیا در بهجت و فریبندگیش و سپس در زوال و از دست رفتنش ، مانند بارانى است که موقع مى بارد، و باعث روییدن گیاهان و زراعت ها مى شود و زراعت کاران از روییدن آنها خوشحال مى شوند، و آن زراعت و گیاه همچنان رشد مى کند تا به حدنهایى نموش برسد، و رفته رفته رو به زردى بگذارد، و سپس گیاهى خشکیده و شکسته شود، و بادها از هر سو به سوى دیگرش ‌ ببرند ۔

((و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور)) یعنى دنیا جز متاعى نیست که با آن تمتع مى شود و از آن بهره مند مى گردند، و بهره مندى از آن همان فریب خوردن با آن است ، البته این فریب خوردن مخصوص کسانى است که به دنیا دل بسته باشند ۔ (16)

حیات دنیا از منظر احادیث

امام علی ؑ : مَثَل دنیا مانند مار است که زیر دست انسان نرم و ملایم ولی سمّ کشنده ای در درون با خود دارد. نادان بی خبر به آن علاقه پیدا می کند و هوشمند عاقل از آن پرهیز می نماید ۔ (17)

امام علیؑ : مَثَل دنیا مانند سایه توست، بایستی می ایستد، او را بخواهی و به سوی آن بروی دور می شود۔ (18)

امام علیؑ : ای مردم، دنیا در نظر شما بایستی کم ارزش تر از پوست درخت و اضافی ها و دم قیچی های پشم چیده شده حیوانات باشد ۔ (19)

امام علیؑ : دنیای شما نزد من از برگ جویده ای در دهان ملخی، خوارتر است. علی را با نعمت های فانی شدنی و لذّت های نابود شدنی چکار؟ (20)

حاصل مطلب آنکه

ما قبلا ضابطه حیات بیان کردیم و گفتیم که هر موجود حی برای رشد نیازمند به تغذیه است و این موجود ، اجزء موجود تغذیه را به خودش جذب می کند و رشد می کند ، تا وقتی این اجزاء را جذب نکند رشد حاصل نمی شود ، بنابر این ، نتیجه این عمل ، این است که بعضی اشیاء برای بعضی دیگر تغذیه می شوند ، حیات دنیا یک موجود زنده است که متعلق به انسان است و به عبارت دیگر در حقیقت بُعد مادی انسان حامل حیات دنیوی است ، و برای رشد ، این حیات نیاز به تغذیه دارد ، و برای تغذیه این حیات بُعد معنوی انسان است ، به عبارت ساده تغذیه حیات دنیوی ، حیات برزخی و اُخروی انسان است ، حیات دنیوی ، انسان را به خود مجذوب می کند ، و خود رشد می کند درحالیکه انسانیتِ انسان دست این حیات نابود می شود ، به ھمین خاطر شرع از حیات دنیا نھی کرده است ، و فریب خوردن از حیات دنیا انسان را ھوشیار ساخته است که  مبادا از حیات دنیا فریب بخورید ۔

حیات دنیا از نگاه عقل

ھیچ انسانی به طور کلی منکر از حیات دنیا نیست ، ( حیات دنیا ، حیاتی است که می توانیم از چند جھت درباره اش بحث کنیم ، یک بار از جھت ، زندگی قبل از مرگ ، بار دوم زندگی نباتی و حیوانی یا زندگی لھو و لعب وغیره ، اینجا منظورمان از حیات دنیا ھمان لھو و لعب ­۔حیات حیوانی۔ است) مگر این که مریض باشد ، امّا درباره ای چگونگی بین فلاسفه اسلامی و غربی اختلاف است ، ٖفلاسفه غرب حیات انسانی را فقط از بُعد حیوانی و مادی تفسیر می کنند ، و برای این حیات احتیاج انسانی را تامین می کنند ، ولی فلاسفه اسلامی برای انسان علاوه به بُعد مادی ، بُعد معنوی نیز قائل اند ، و بُعد معنوی را بُعد اصلی قرار می دھند ، اینجا است که درباره حیات انسان اختلاف پدید می آد ۔ هر دو گروه بحث زیادی درباره اش مطرح کرده اند ، که مجال ذکر آن اینجا نیست ۔

 

مرحله دوم حیات انسانی

2 ۔حیات برزخی انسان از نگاه نقل

اگر چیزی میان دو چیز دیگر حائل و فاصله باشد، آن چیز را «برزخ» می نامند ۔

قرآن کریم از زندگی پس از مرگ تا قیامت کبری با کلمه ی «برزخ» تعبیر کرده است. (21)

در قرآن کریم

حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ `لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ، کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ۔ (22)

یکی از آنها را مرگ فرا می رسد می گوید: پروردگارا! مرا بازگردان، باشد کار شایسته ای در زمینه هایی که نکرده ام انجام دهم. ابدا، این صرفا سخنی است که او گوینده ی آن است و از جلو آنها (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث شوند برزخ و فاصله ای است ۔

این آیه تنها آیه ای است که فاصله ی میان مرگ و قیامت را «برزخ» خوانده است ۔

علمای اسلام از همین جا اقتباس کرده و نام عالم بعد از دنیا و قبل از قیامت کبری را «عالم برزخ» نهاده اند ۔

در این آیه از ادامه ی حیات بعد از مرگ، همین قدر سخن آمده است که انسانهایی پس از مرگ اظهار پشیمانی می کنند و درخواست بازگرداندن به دنیا می نمایند و به آنها پاسخ منفی داده می شود. این آیه کاملا صراحت دارد که انسان پس از مرگ دارای نوعی حیات است که تقاضای بازگشت (رجوع) می کند ولی تقاضایش پذیرفته نمی شود ۔ (23)

واژه برزخ در قرآن مجید سه بار به‌کار رفته است. مقصود از برزخ در دو آیه معنای لغوی است ؛ یکی در آیه شریفه : بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یبْغِیان (24) و در دیگر آیة شریفه : وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَین‌ِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أ‌ُجَاجٌ وَجَعَلَ بَینَهُمَا بَرْزَخاً (25)

در این دو آیه برزخ به‌معنای «حاجب و حائلی» است که در دریا بین آب شیرین و شور قرار دارد و از مخلوط شدن آن دو جلوگیری می‌کند ، اما در آیة شریفه اول بمعنیٰ حیات برزخی استفاده شده است ۔

آیات دیگر نیز در مورد این موضوع وجود دارند که دلالت بر حیات برزخی می کنند ، ولی ما اینجا به آیه ای که صراحتا این موضوع را بیان فرموده اکتفاء می کنیم ۔

احادیث

در این باب از منابع عامه و خاصه روایات زیادی داریم ، حتیٰ برخی از بزرگان در این باره ادعای تواتر نموده اند ، چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی در زمینه عذاب قبر می‌نویسد : (( و عذاب القبر واقع بالامکان و تواتر السمع بوقوعه)) ۔ (26) یعنی عذاب قبر واقعیت دارد؛ زیرا از نظر عقلی ممکن است و دلیلی بر محال بودن آن وجود ندارد و روایات متواتر فراوان نیز از وقوع آن خبر داده‌ است ۔

1 ۔ آیه 124 سوره طه :

وَمَنْ أ‌َعْرَضَ عَنْ ذِکْر‌ِی فَإ‌ِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أ‌َعْمَى ۔

و هر کس از یاد من روی‌گردان شود، زندگی تنگ (و پر زحمت) خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم ۔

براساس برخی از روایات، این زندگی سخت، مربوط به عالم برزخ است. محمدباقر مجلسی روایتی از امام سجاد(ع)  نقل می‌کند که فرمود: «این زندگی سخت، در عالم برزخ است». آنگاه می‌گوید :

مراد از «معیشت ضنک» (زندگی تنگ و سخت) در آیه فوق، عذاب قبر است و مؤید این معنی آن است که قیامت را در آیه، بعد از آن ذکر نموده است و بسیاری از مفسران این‌گونه تفسیر کرده‌اند، و نمی‌توان گفت که مراد از معیشت ضنک، بدی حال در دنیا است، زیرا بسیاری از کافران در دنیا، معیشت راحت و گوارایی دارند، ولی بسیاری از مؤمنان در دنیا برخلاف آنها، زندگی سختی دارند. علامه طبرسی در مجمع البیان می‌گوید: ((گفته شده که منظور از «معیشت ضنک» عذاب قبر است، و این تفسیر از ابن‌مسعود و ابوسعید خدری و ... نقل شده است)) (27)

2 ۔ آیات 88 و 89 سوره واقعه :

فَأ‌َمَّا إ‌ِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَرَیحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیم‌ٍ ۔

اما اگر انسان از مقربان باشد در روح و ریحان (در نهایت آرامش و شادمانی) و در بهشت پر نعمت است ۔

امام صادق(ع)  در تفسیر این آیه می ‌فرماید: منظور از «روح و ریحان»، آرامش و شادابی در عالم قبر (برزخ) است، و مقصود از بهشت پرنعمت، بهشت آخرت (قیامت) می‌باشد ۔ (28)

روایات فراوانی در این مورد وجود دارند ، اما ما به خاطر اختصار به ھمین مقدار اکتفاء می کنیم ۔

حیات برزخی از دیدگاه عقل

اندیشمندان علوم عقلی اصل تکامل برزخی را پذیرفته اند. شاید نتوان در میـان فیلسـوفان مسلمان کسی را یافت که هرگونه استکمال نفس را در عالم برزخ با صراحت منکر شـده باشد. البته ایشان در خصوص تبیین و توضیح استعداد، دیدگاه یکسانی ندارند. حتی شیخ با اینکه نفس را حدوثاً و بقائاً مجرد میداند، تکامـل نفـوسِ غیرکامـل را در عـالم قبـر و برزخ پذیرفته است و در کنار تشبیه برزخ به عالم خواب، لذتهای آن عالم را شدیدتر از لذتهای این عالم و تأثیر و صفای آن را از قوای حسیّ برتر ، و لذت ھا و سختی ھا را مربوط به قوه خیال می داند ۔ (29)

ایشـان در برخی عبارات خود، تکامل نفس را ممکن برمی شمارد؛ هرچند معتقد است از نظر عقلـی، برهانی بر وجود حرکت در آن عالم وجود ندارد ۔

لا برهان علی أن النفوس الغیـر المسـتکملةإذا فارقـت یکـون لهـامکمـلات، ... و کذلک لا برهان علی أن النفوس الغیر المستکملةإذا فارقت لا یکون لها بعدالمفارقة مکملات ۔

هیچ برهانی بر ایـن نکتـه کـه نفـوس غیرکامـل در[ عالم برزخ ] اسـتکمال مـی یابنـد و مکملاتی دارند، وجود ندارد...؛ همان گونه که هیچ برهانی بر اینکه نفوس پس از جدایی از بدن تکاملی ندارند نیز وجود ندارد ۔ (30)

مرحله سوم حیات انسانی

3 ۔ حیات اُخروی انسان از نگاه نقل

یکی از اصول جهان بینی اسلامی که از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام‌ است ، اصل ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی است . ایمان به عالم‌ آخرت شرط مسلمانی است ، یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و انکار کند از زمره مسلمانان خارج است ۔ (31)

نکته ای که خیلی مھم است ، و ما قبلا اشاره کردیم که اصطلاح حیات دنیا به دو معنیٰ به کار می رود ، یکی زندگی است قبل از مرگ و دومی لھو و لعب است ، حیات اُخروی که محصول حیات دنیا است به معنیٰ اول است نه بمعنیٰ دوم  ، یعنی اگر حیات دنیا (زندگی قبل از مرگ ) ما رشد کرد به حیات آخروی می رسیم چون ((الدنیا مزرعه الاخره‏ )) ۔ (32)  دنیا کشتزار آخرت است ، و حیات آخرت محصول حیات دنیا است ، و اگر حیات دنیا ( زندگی قبل از مرگ ) ما رشد نکرد ، انسان نمی تواند رتبه حیات اخروی را کسب کند ، و تغذیه حیات اُخروی در این عالم و در این حیات ، یعنی حیات دنیا است ، درحقیقت انسان حیات اُخروی خود را به در اینجا درست می کند ۔

الَّذِینَ أحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زیادَة وَ لاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاَ ذِلَّةٌ أُولَـئکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (33)

پاداش آنان که نیکى مى کنند، نیکى است و چیزى افزون بر آن . چهره هایشان غبار و ذلّتى نمى گیرد . اینان اهل بهشتند و در آن جاویدانند ۔

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أعظَمُ الناسِ هَمّاً المؤمنُ یَهتَمُّ بِأمرِ دُنیاهُ و أمرِ آخِرَتِهِ (34)

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : با همّت ترین مردم ، مؤمن است که به کار دنیا و آخرتش اهتمام مى ورزد ۔

یعنی انسان ، زندگی دنیا را اینجوری بسر می کند که از محصول این زندگی ، زندگی جاوادنی می رسد که ھمین حیات اُخروی است که خدا وند کریم وعده این حیات ، به مومنین داده است ۔

حاصل آنکه در مقابل حیات اُخروی حیات دنیا است ، و این حیات دنیا دو معنی دارد ، اول زندگی قبل از مرگ ، و این حیات اگر بر معیار شرع بسر شود ، زریعه ای رشد می شود برای حیات اُخروی و معنی دوم حیات دنیا ، یعنی لھو و لعب ، و حیات دنیا در این معنی نه فقط باعث رشد حیات اُخروی نمی شود بلکه مانع رشد حیات اُخروی است ۔

آیات قرآن کریم

إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (35)

مَنَ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ و َمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا و َمَالَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (36)

هر کس کِشت آخرت را بخواهد به کشته ‌اش مى ‌افزاییم و هر کس کشت دنیا را بخواهد از همان به او عطا مى ‌کنیم و در آخرت بهره و نصیبى ندارد ۔

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى‌ بَعْضٍ و َلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (37)

بنگر که چگونه برخى از ایشان را بر برخى دیگر برترى داده ‌ایم و در آخرت درجات و برتری ها، برتر و بالاتر است۔

یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ (38)

اى قوم من! این زندگى دنیا کالایى بیش نیست و این آخرت است که سراى بقاست ۔

آیاتی زیادی داریم که بر ابعاد مختلف حیات اُخروی دلالت می کنند ۔

روایات معصومینؑ

الإمامُ علیٌّ علیه السلام: الدُّنیا مُنْیةُ الأشْقِیاءِ، الآخِرةُ فَوزُ السُّعَداءِ (39)

۔ امام علی علیه السلام: دنیا آرزوى بدبختان است و آخرت پیروزى نیکبختان

الإمامُ علیٌّ علیه السلام: مَن عَمَّر دارَ إقامتِهِ فهُوَ العاقلُ (40)

 امام على علیه السلام: کسى که خانه‌ ماندگارى خود را آباد سازد، خردمند است ۔

رسول اللّٰه صلى الله علیه و آله: مَن أصبَحَ و أمسى‌ والآخِرةُ أکبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللَّهُ الغِنى‌ فی قلبِهِ، و جَمَع لَه أمرَهُ، ولَم یَخرُج مِن الدُّنیا حتّى‌ یَستکمِلَ رزقَهُ. و مَن أصبحَ و أمسَى‌ والدُّنیا أکبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الفَقْرَ بینَ عینَیهِ، و شتَّتَ علَیهِ أمْرَه، ولَم یَنَلْ مِن الدُّنیا إلّا ما قُسِمَ لَهُ (41)

 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر آن کس که در طول شبانه روز بزرگترین همّش آخرت باشد، خداوند بى‌ نیازى را در دل او جاى و کارش را سامان دهد و از دنیا نرود مگر وقتى که روزى ‌اش را کامل دریافت کرده باشد و هر آن کس که در طول شبانه روز بزرگترین همّش‌ دنیا باشد، خداوند (مُهر) فقر و نادارى بر جبینش زند و کارش را پریشان سازد و از دنیا به چیزى بیش از قسمت خود نرسد۔

حیات اُخروی از نگاه عقل

دلیل اول

برهان عدالت:

 الف: خدا ستم نمى‌کند، ب: در این دنیا انسان‌ها با اختیارى که دارند اعمال نیک و زشت انجام مى‌دهند و همه مى‌م‌یرند. نتیجه آن که: اگر قیامتى نباشد تا خدا بر اساس عدالت خود رفتار نماید، عدالتش خدشه‌دار مى‌شود ۔ (42)

دلیل دوم
  برهان رحمت:

الف: از صفات خداوند، «رحمت» به معناى اعطاى فیض و نعمت به موجودى است که قابلیت و استعداد آن را داشته باشد. ب: انسان استعداد حیات جاودانه دارد ۔
در نتیجه: چون خداوند چنین فیضى را از انسان نمى‌گیرد و با مرگ نیز قطع نمى‌شود، پس قیامتى باید باشد تا این فیض ادامه پیدا کند ۔ و انسان به حیات جاودان برسد ۔ (43)

دلیل سوم

 حکمت الهى ؛

عقل به ما مى‌گوید: باید بعد از این جهان، جهان دیگر باشد، تا غرضى که خداوند متعال از به وجود آوردن ما در رساندن انسان‌ها به کمال نهایى و ارزش واقعى است، برآورده شود و با حساب و کتاب روز قیامت انسان‌هاى درست کار به سعادت و آسایش واقعى و بى‌پایان خودشان برسند.
آیا نباید بعد از این جهان، جهان دیگرى باشد تا به کارهاى خوب و بد مردم رسیدگى شود، نیکوکاران پاداش خوب بگیرند و بدکاران به کیفر اعمال بدشان برسند؟ آیا اگر حساب و کتاب و جوابگویى در برابر اعمال دنیایى در آن دنیا نباشد، خلقت انسان کار عبث و بر خلاف حکمت پروردگار توانا نیست؟ آیا عقل مى‌پذیرد که افراد خیرخواه و نیکوکار، با افراد بدکار و تبهکار یکسان باشند و به حساب اعمال شان رسیدگى نشود؟
اگر حساب و کتاب و جوابگویى به اعمال نباشد، مردم در این دنیا از دستورات خدا و پیامبران اطاعت خواهند کرد؟ (44)

قرآن کریم در این‌باره مى فرماید : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَـکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ  (45)

آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده‌ایم و پس از مرگ هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟

مرحله ی چھارم حیات انسانی

4 ۔ حیات طیبه انسان از نقاه نقل

مرحله ی دیگر حیات انسان که قرآن کریم بیان فرموده حیات طیبه است ، در قرآن کریم آمده : مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طیِّبَةً ۔۔۔۔۔۔ (46)

هر‌کس عمل صالح انجام دهد ، درحالیکه مومن است ، خواه مرد باشد یا زن ، ما او را به حیاتی طیب زنده می سازیم ۔۔۔۔۔۔۔

مفسرین در مورد حیات طیبه تفاسیر متعددی آوردن ، بعضی حیات طیبه را به روزی حلال ، بعضی قناعت و رضا دادن به نصیب ، بعضی عبادت توام به روزی حلال و بعضی دیگر به توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن ؛ ولی مفھوم حیات طیبه آن چنان وسیع است که ھمه این موارد را شامل می شود ۔ (47)  

حیات طیبه از نگاه علامهؒ

مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طیِّبَةً ۔۔۔۔۔۔  
وعده جمیلى است که به زنان و مردان مومن مى دهد، که عمل صالح کنند، و در این وعده جمیل فرقى میان زنان و مردان در قبول ایمانشان و در اثر اعمال صالحشان که همان احیاء به حیات طیبه ، و اجر به احسن عمل است نگذاشته ، و این تسویه میان مرد و زن على رغم بنائى است که بیشتر غیر موحدین و اهل کتاب از یهود و نصارى داشتند و زنان را از تمامى مزایاى دینى و یا بیشتر آن محروم مى دانستند، و مرتبه زنان را از مرتبه مردان پایین تر مى پنداشتند، و آنان را در وضعى قرار داده بودند که بهیچ وجه قابل ارتقاء نبود ۔
پس اینکه فرمود: ((من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مومن )) حکمى است کلى نظیر تاسیس قاعده اى براى هر کس که عمل صالح کند، حالا هر که مى خواهد باشد، تنها مقیدش کرده به اینکه صاحب عمل ، مومن باشد و این قید در معناى شرط است ، چون عمل در کسى که مؤ من نیست حبط مى شود و اثرى بر آن مترتب نیست همچنانکه خداى تعالى فرموده : ((و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله )) و نیز فرموده : ((و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون )) ۔
ویژگیهاى حیات طیبه اى که خداوند آن را به نیکوکاران وعده داده است
و در جمله ((فلنحیینه حیاة طیبة )) حیات ، به معناى جان انداختن در چیز و افاضه حیات به آن است ، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى مؤ منى را که عمل صالح کند به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران نیز داده زنده مى کند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر مى دهد ، مثلا حیات خبیث او را مبدل به حیات طیبى مى کند که اصل حیات همان حیات عمومى باشد و صفتش را تغییر دهد، زیرا اگر مقصود این بود کافى بود که بفرماید: ((ما حیات او را طیب مى کنیم ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: ما او را به حیاتى طیب زنده مى سازیم )) ۔ (48)

احادیث

فاحینی حیوة طیبة تنتظم بما ارید و تبلغ ما احب من حیث لا اتی ما نکره و لا ارتکب ما نهیت عنه

خدایا مرا با حیات طیبه زنده بدار که به آن‌چه می‌خواهم پیوسته شود و به آنچه دوست دارم پایان یابد ، درصورتی‌که آن‌چه را نمی‌پسندی به‌جا نیاورم و آنچه را نهی کرده‌ای مرتکب نشوم ۔ صحیفه سجادیه دعای عرفه

در نهج البلاغه آمده که از حضرت علی (ع) پرسیدند، منظور از آیه فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طیِّبَةً چیست ؟ حضرت فرمود: قناعت ۔ (49)

بدون شک مفهوم این تفسیر محدود ساختن حیات طیبه به قناعت نمى‏ باشد، بلکه بیان مصداق است ولى مصداقى است بسیار روشن، چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند ولى روح قناعت را از او بگیرند همیشه در آزار و رنج و نگرانى بسر مى‏ برد، و به عکس اگر انسان روح قناعت داشته باشد، و از حرص و آز و طمع بر کنار گردد، همیشه آسوده خاطر و خوش است ۔ (50)


 

1 ۔ ذیل حی ، ابن فارس ، معجم الغه

2 ۔ ابن‌سینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۷، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش

3 ۔ سوره انعام آیة 32

4 ۔ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی ـ فارسی، ص ۱۲۴ و ۷۵۶، انتشارات اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۵ ش  ۔ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۱۹۱، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۱ ش

5 ۔ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی‌، ص ۷۴۸ ؟؟؟، دارالعلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق ۔

6 ۔ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۲۱۱، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۱ ش

7 ۔ سورة شورایٰ آیة 36

8 ۔ لغت المعانی (لکل رسم معنی)

9 ۔ تفسیر نمونه ج : 20ص :454

10 ۔ سورة حدید آیة 22

11 ۔ تفسیر المیزان ج 19 ص 288

12  ۔ خطبه 3 (خطبه شقشقیه)

13 ۔ لغت نامه عمید

14 ۔ تفسیر المیزان ج 19 ص 288

15 ۔ تفسیر المیزان ج 19 ص 289

16 ۔ تفسیر المیزان ج 19 ص 290

17 ۔ نهج البلاغه‏، حکمت 115 به ترتیب فیض الاسلام و 119 به ترتیب صبحى صالح

18 ۔ غررالحکم

19 ۔ نهج‏البلاغه‏، خطبه 32

20 ۔ همان‏، خطبه 215 به ترتیب فیض الاسلام و 224 به ترتیب صبحى صالح

21 ۔ مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 515

22 ۔ سوره ی مؤمنون آیه ی 99 و 100

23 ۔ ھمان مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 515

24 ۔ الرحمن آیه 20

25 ۔ فرقان آیة 53

26 ۔ (طوسی، 1353: 337)

27 ۔ (مجلسی، 1403: 6 / 215)

28 ۔ (مجلسی، 1403: 6 / 217)

29 ۔ ابن سـینا، 2007م، ص139؛ 1382 ،ص153-15

30 ۔ ھمان 1404 ق ص 87

31 ۔  زندگی جاوید یا حیات اُخروی ( استاد شھید مطھریؒ : ج 1 ، ص 5 )

 32 ۔ عوالی اللآلی : ۱/۲۶۷/۶

33 ۔ سوره یونس آیه 26

34 ۔ کنزالعّمال ص 702

35 ۔ سوره عنکبوت آیه 65

36 ۔ سوره شوریٰ آیه 20

37 ۔ سوره اسراء آیه 20 ، 21

38 ۔ سوره غافر آیه 39

39 ۔ غررالحکم، عبدالواحد محمد تمیمی آمدی

40 ۔ غررالحکم، عبدالواحد محمد تمیمی آمدی

41 ۔ بحار الانوار ج 77 ص 151

42 ۔ معارف قرآن، استاد آیت الله مصباح یزدى، ج ۲، ص 493، چ سلمان فارسى

43 ۔ پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازى، ج ۵، ص ۲۶۳، نشر مدرسة الامیرالمؤمنینؑ

44 ۔ ر.ک: تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازى و دیگران، ج ۱۸، ص ۱۹۲ و ۴۷۹، دارالکتب

45 ۔ (مؤمنون،۱۱۵)

46 ۔ سوره نحل آیه 97

47 ۔ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۶ ش، چ ۱۵، ج ۱۱، ص ۳۹۱ و ۳۹۲

48 ۔تفسیر المیزان ج 12 ص 491

49 ۔ نهج البلاغه حکمت 229

50 ۔ تفسیر نمونه ج 11 ص 395  

حکمت  ناب  صدرایی

اثبات وجود خدا

نویسنده : تابعدار حسین هانی

چکیده

در این مقاله بحث پیرامون اثبات وجود خدا مطرح است ، نخستین بحث تاریخ مطرح شده است به این نگاه که بحث فلسفی از کی مستقلا آغاز شده است و چه ضرورتی این بحث ها مطرح شده اند ، بعدا امکان اثبات به صورت برهانی در قرآن کریم مطرح شده و نظریات در مورد این قضیه در قرآن کریم و اشکالات مطرح شده است .

ودر آخر برهان صدیقین جناب شیخ الرئیس ، امتیازات ، مزایات و اشکالات این برهان مطرح شده است و برهان صدیقین ملا صدرا امتیازات و مزایات و همچنین برهان صدیقین ملا حاج سبزواری و مرحوم علامه طباطبای ره مطرح شده است ۔

کلید واژه

اثبات وجود خدا ، واجب الوجود ، علت العلل ، امکان برهان برهان صدیقین ، شیخ الرئیس ، ملا صدرا ملا حاج سبزواری ، مرحوم علامه

 

مقدمه

یکی از بحث مهم در فلسفه اسلامی که تمام ابحاث فلسفی در آن مشاهده می شود ، مبحث خدا شناسی فلسفی یا همان الهیات بمعنی الاخص است ، همین نکته و پیچ مهم است که فلسفه اسلامی را از فلسفه یونان ممتاز می سازد ، زیرا در فلسفه یونان نهایت چیزی که یافت می شود محرک نا متحرک است و با این دو مفهوم نمی شود به مفهود خدا یا همان اصطلاح فلسفی ، خدا شناسی فلسفی رسید .

اینجاست که اهمیت این مبحث و تلاش فلاسفه مشاء به این مبحث روشن می گردد ، و درباره اهتمام و تلاش فلاسفه مشاء هرچه بیان کنیم ، کم گفته ایم ، این اهتمام تا بدانجاست که اساسا ورود فلاسفه اسلامی در مباحث فلسفی منتهی شدن به این بحث است .

سعی ما در این جستار ، این است که صحبتی با اختصار از شناخت وجود خدا وند و سیر اثبات وجود خدا وند را مطرح کنیم .

 

تاریخچه

در مرحله اول بعد از حضور معصوم شیعه متهم به تجسیم و تشبیه شد در همین راستا شیخ صدوق در صدد جمع آوری اعتقادات شیعه برآمد و خودش در مقدمه کتاب خود تصریح کرد که من اعتقادات شیعه را جمع آوری می کنم و کاری به اثبات آنها ندارم .

به همین دلیل نمی توان روش شیخ صدوق را عقلی یا تقلی دانست؛ زیرا روش عقلی و نقلی در مقام اثبات است نه در مقام جمع آوری .

در مرحله بعد به دلیل ورود معتزله به گزاره های اعتقادی و نزدیکی معتقدات آنها به شیعه ؛ گفته شد که شیعه حرف باطل میزند.

در این جا روش دیگر نمی تواند نقلی باشد چون طرف مقابل حجیت نقل را نپذیرفته است،  بلکه روش باید عقلی باشد؛  این روش به معنای اصل قرار دادن عقل و تایید آن از جانب معصوم نیست؛ و به معنای عقل خود بنیاد نمی باشد. 

عقل خود بنیاد دو اصطلاح دارد: 

۱-عقل بی نیاز از وحی

۲-عقل منقطع از آیات و روایات. 

آیا کتاب تصحیح الاعتقاد شیخ مفید به معنای ابطال الاعتقاد شیخ صدوق است؟! 

خیر ابطال الاعتقاد نیست بلکه تکمیل الاعتقاد است؛ براساس تضعیف و یا صحت سند روایت(تفاوت مبنای رجالی شیخ مفید با شیخ صدوق). 

مخاطب شیخ صدوق با مخاطب شیخ مفید و سید مرتضی باهم فرق داشتند، علاوه بر اینکه شیخ صدوق در مقام جمع آوری اعتقادات بود و سید مرتضی و شیخ مفید در مقام اثبات , اعتقادات شیخ صدوق و شیخ مفید باهم اختلاف ندارد بلکه آنها صرفا اختلاف مبنایی باهم داشته اند. 

باتوجه به اینکه عقل زبان مشترک همه ای انسانها است و از قرن چهارم تا قرن هفتم روش اعتقادات بود، بعد از قرن هفتم با وجود آیات برداشت های متفاوتی صورت میگرفت و هر عقلی از دریچه ای به آیه مینگرست.  به همین جهت فخر رازی گفت باید از بدیهیات شروع کنیم تا به یک نظام فکری و اعتقادی درستی دست یابیم. 

تا خواجه نصیر موفق شد نظام فکری مبتنی بر بدیهیات ایجاد کرد  ,از اینجا است که ابحاث فلسفی در مورد کل کلام و بلخصوص الهیات بمعنی اخص یا به الفاظ دیگر خدا شناسی فلسفی آغاز شد ۔

مفهوم خدا در فلسفه اسلامی

مفهومی که عموم مردم از (خدای متعال یا الله) درک می کنند و در متون دینی نیز بیان شده است ، صفت فعلی خالق یا معنی دیگر معبود ، رب و... یاد شده است .

اما در فلسفه اسلامی از واژه واجب الوجود بذات استفاده می شود یا واژه های دیگر مثل علت العلل و ....

پاسخ از این سوال که چرا فلاسفه از این واژه ها استفاده کردند و از واژه های متون دینی استفاده نکردند بحث مستقلی را می طلبد اما چیزی که مهم است ، اینکه ما از واژه (واجب الوجود) مفهومی را درک می کنیم که موجودیت وی ضروری است و قابل انفکاک از او نیست و در موجودیتش هیچ عامل خارج از ذات کارفرما نیست و هیچ عامل خارج از ذات نمی تواند نقشی در معدوم شدن وی داشته باشد .

واژه علت العلل که به معنای علت علت ها است ، نشات گرفته از همین مفهوم واجب الوجود است .

وجود خداوند در قرآن کریم

سه نظردرباره این مطلب وجود دارد:

دلیل اول ؛ مفروض دانستن وجود خدا و عدم استدلال

وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُ (عنکبوت 61)

و هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟» میگویند: الله ، پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف میسازند؟

اشکال

این آیه در جواب به مشرکین است و حال آنکه مشترکین جزو منکرین خدا نیستند تا برای آن ها استدالال شود.

دلیل دوم ؛ قرآن کریم برهان مستقل و صریح آورده (برهان فطرت)

الف)

قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِی ٱللَّهِ شَکّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَدۡعُوکُمۡ لِیَغۡفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرَکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ قَالُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ (ابراهیم 10)

رسوالن آنها گفتند: «آیا در خدا شک ّ است؟! خدایی که آسمانها و زمین را آفریده؛ او شما را دعوت میکند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعد مقرّری شما را باقی گذارد!» آنها گفتند: «(ما اینها را نمیفهمیم! همین اندازه میدانیم که) شما انسانهایی همانند ما هستید، میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند بازدارید؛ شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید!»

اشکال؛ این آیه فی الواقع دو ادعاء رابیان می کند ۔

الف)در وجود خداوند شکی نیست

ب)خداوند این آسمان و زمین را آفرید.

ب) سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَلَمۡ یَکۡفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ (فصلت 53)

به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟

اشکال : این هم مثل نمونه ی قبل فقط یک ادعاء است.

ج) فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُ رَءَا کَوۡکَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَ (انعام 76)

هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروبکرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم.

اشکال : هیچ کدام استدلال نیست زیرا که دلالت ندارد

دلیل سوم ؛ در قرآن اگرچه به طور مستقیم برای اثبات وجود خداوند استدلال نشده است اما از طریق توجه به آیات و نشانه ها براین مطلب استدالال شده است که در این صورت استدالال غیر مستقیم به شمار می رود که نمونه های آن عبارتند از؛

إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ (164 بقره)

در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداونداز آسماننازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) درتغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و میاندیشند! این جور نمونه ها در قرآن فراوان است که معنایش این است که انسان در آیات قرآن تدبر کند و به وسیله تعقل برهان حدوث،برهان حرکت،برهان فطرت و برهان نظم را استخراج کند.

 

نکته؛ اگر خداوند متعال در قرآن برای اثبات وجود خودش استدالال می آورد، این استدالل از سنخ علم حصولی خواهد بود و علم حصولی چون انسان ساز نیست لذا با هدف بعثت انبیاء که رساندن انسان به علم حضوری است،نیزسازگاری نخواهد داشت لذا در قرآن برای اثبات وجود خداوند استدالال نشده است.

در روایات هم که استدالال شده است بیشتر بر کلمه آفرینش تکیه شده است و از این طریق وجود خداوند اثبات شده است ،البته به تبع کلمه آفرینش کلمه حدوث نیز در روایات آمده است.ْ

امکان شناخت خدا متعال

عده ای از بزرگان فرموده اند که شناخت خدای متعال امری فطری و بی نیاز از استدالالات فلسفی است و طرف دیگر بعضی از فلاسفه دیگر تصریح کرده اند به اینکه اقامه برهان بر وجود خدای متعال صحیح نیست . (مصباح یزدی ، ص 371)

 

منظور از فطری بودن شناخت خدا

 منظور از فطری بودن شناخت خدا ، علم حضوری است یا علم حصولی است ، جای که علم حضوری مراد است ، مرتبه ای علم حضوری است که در همه انسان ها وجود دارد و جای که علم حصولی مراد است ، فطری حصولی یا بدهیات اولیه هستند یا بدهیات ثانویه اند که در منطق از فطریات تعبیر می شوند ، در هر دو صورت این شناخت فطری است و و فطری بودن بی نیاز از استدالال عقلی نمی سازد .

امکان استدلال بر وجود خدا

بعضی از فلاسفه صریحا گفته اند که اقامه برهان بر وجود خدا وند صحیح نیست که یکی از آن حکیم بزرگ شیخ الرئیس ابن سینا است ، از سوی دیگر خود شیخ الرئیس براهین متعدد بر اثبات وجود خدا وند اقامه کرده است .

ما برای حل این مشکل متوانیم بگوئیم کسانی که گفتند امکان استدلال بر وجود خدا درست نیست ، منظور استدلال برهان لمی است ، زیرا که این برهان لمی است که باید علت معلومی داشته باشد و از راه علم به علت معلول را اثبات کنند ، درحالیکه وجود خدا معلول علت نیست تا بتوان از راه علم به علت آن را اثبات کرد .

می توان بر این مطلب یک شاهد دیگر نیز آورد و آن سخن خود شیخ الرئیس است (ولا برهان علیه لانه لا عله له)

برهان صدیقین ابن سینا

از شیخ الرئیس براهین زیادی نقل شده اند ، یکی از آنها که مهمترین برهان ابن سینا شمرده می شود ، برهان صدیقین است ، باز این برهان تقریرات متعدی دارد و ما یکی از آنها را در این جستار مطرح می کنیم که تقریر خود شیخ رائیس است .

مقدمات برهان

مقدمه اول ؛ موجودات این جهان ممکن الوجود هستند و ذاتا اقتضایی نسبت به وجود ندارد

مقدمه دوم ؛ هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به علتی است که آن را به وجود بیاور

مقدمه سوم : دور و تسلسل در علل محال است 

تقریر برهان

موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود

اگر واجب الوجود باشد فهو المطلوب

و اگر ممکن الوجود باشد باید ینهی به واجب الوجود باشد تا دور یا تسلسل لازم نیاید۔

(ابن سینا ج 3 ص 20)

امتیازات برهان صدیقین بو علی

1 . بی نیاز بودن به بررسی صفات واجب و ممکن مثل حدوث ، نظم و حرکت و...

2 . بی نیاز به اثبات و مسلم گرفتن وجود مخلوقات

3 . مبتنی بر پزیرش اصل وجود

اشکالات

1 . تکیه بر محال بودن دور و تسلسل

2 . مبتنی بر  وصف امکان ماهوی ، با اصالت وجود سازگاری ندارد

3 . مبتنی بودن بر وصف امکان ماهوی ، می توان این برهان را برهان لمی تلقی کرد . (استاد مصباح ج 2 ص 384)

برهان صدیقین صدرالمتالهین

مقدمه اول ؛ اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت

مقدمه دوم ؛ مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول

مقدمه سوم ؛ ملاک نیاز مندی وجود معلول به علت فقر وجودی است

تقریر برهان

همه مراتب وجود بجز بالا ترین مرتبه وجود که (شدید ترین وجود است) عین ربط و وابستگی است

اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی داشت ، سایر مراتب دیگر هم تحقق نمی یافت ، والا غنی خواهند بود و هذا خلف

مزایای برهان صدرایی

1 . این برهان مناسبرین برهان با اصل اصالت وجود است

2 . بی نیاز به ابطال دور و تسلسل

3 . اثبات وحدت و تمام صفات کمالیه خداوند با این برهان (استاد مصباح ج 2 ص 385)

برهان صدیقین حاج ملا سبزواری

تقریر برهان

کل هستی یک حقیقت است مرسل یعنی نا محدود ، (اگر محدود باشد برایش علت متصوراست در حالیکه چیزی غیر از او نیست) عدم برایش محال است ، این حقیقیت مرسل واجب بذات است . (ملا حاج سبزواری ج 6 ص 16)

برهان صدیقین علامه ره

قبل از آن‌که بحث شود آیا واقعیت خارجی ماهیت است یا وجود، اصل واقعیت را می‌پذیریم که نقطه مقابل سفسطه است ، حتی فرض زوال واقعیت نیز امکان ندارد ، زیرا از فرض زوالش ثبوتش لازم می‌آید و چیزی که از فرض زوالش ثبوتش لازم آید قهراً زوالش مستحیل بالذّات است ، اگر زوالش ذاتاً محال باشد پس ثبوت و تحقق آن ضروری بالذّات خواهد بود و این ضرورت ذاتی در فلسفه همان ضرورت ازلی است .

نتیجه آن‌که در اصلِ واقعیت یک واجب بالذّات وجود دارد که به نحو ضرورت ازلی دارای واقعیت است . (مرحوم علامه ج 6 ص 14)

فهرست منابع

قرآن کریم

مرحوم علامه طباطبای ره نهایه الحکمه موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین قم المشرفه

استاد مصباح ره ، آموزش فلسفه ، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر بین الملل

محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیّه الاربعه، ج۶، ص۱۴ـ ۱۵، حاشیه طباطبائی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)

محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیّه الاربعه، ج۶، ص۱۶ـ۱۷، حاشیه سبزواری، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)

 حکمت ناب صدرایی