نویسنده : تابعدار حسین هانی
چکیده
در ابتـدای قرون وسطی مهمتـرین فیلـسوف مـسیحی یعنـی آگوستین به وحی توجه ویژه ای داشت اما نقـش عقـل را چنـدان قابـل توجـه نمـی دانـست ، به نظر آگوستین قدیس راه شناخت ، ایمان قلبی و نه عقل می باشد اما در اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 ، توجه ویژه به عقل شد این امر در توماس بـه اوج خـود رسـید و گفته شد که توماس از ابن رشد متاثر بوده و بعضی ها به ابن رشد را عقلگرا افراطی ذکر کرده اند ، ما در این مقاله سعی داریم که نخستین اندیشه ابن رشد و توماس مسیحی را بپردازیم و بعدا عقل گرایی حداکثری و رویکرهای اصلی حداکثری را بیان می نماییم تا نتیجه گیری بگیریم که آیا ابن رشد و توماس عقلگرا افراطی اند یا نه .
مقدمه
همانطور که روشن است تفکیک و گاهی تعـارض بـین عقـل و وحـی مهمتـرین مـسئله در قـرون وسـطی بـه شـمار مـیرود. در ابتـدای ایـن عـصرمهمتـرین فیلـسوف مـسیحی یعنـی آگوستین به وحی توجه ویژه ای داشت اما نقـش عقـل را چنـدان قابـل توجـه نمـی دانـست ، به نظر آگوستین قدیس راه شناخت ، ایمان قلبی و نه عقل می باشد اما در اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 ، توجه ویژه به عقل شد این امر در توماس بـه اوج خـود رسـید ، تقریبـاً تمـام اندیشمندان به یقین باور دارند که این تفکر عقلگرایانـه برگرفتـه از ابـن سـینا و بـا انـدکی تفاوت از ابن رشد مسلمان میباشد .
توماس آکوئیناس فیلسوف بزرگ دومنیکی و فرمانراوای بی رقیب قلمرو کلام کاتولیکی است ، این فیلسوف در فلسفه روش مشائی دارد ، همچنین معتقد است که می توان نظام کلامی براساس طریق مشائی بنیان نهاد ، البته او از این راه از متفکران مسیحی و غیر مسیحی کمک بسیار گرفته است ، به طور مثال حضور ابن سینا در آثار وی چشمگیر است ، تا جای که نظر خود را با نظر ابن سینا همراه می بیند اظهار خوشحالی می کند در این راستا به رغم این که از ابن رشد متاثر است می کوشد از او دوری جوید ، (1)
1 . تاریخ فلسفه غرب ج 2 ص 5
به خاطره این تاثیر ، می خواهیم اول اندیشه ابن رشد در این حوزه ذکر نماییم و بعد اندیشه توماس را بیان کنیم
عقل گرایی ابن رشد
بعضی ابن رشد را عقل گرا افراطی می شمارند درحالیکه بعدا روشن می شودکه ایشان عقل گرا افراطی نبودند او معتقد است شناخت هایی که از طریق وحی حاصل می شوند متمم ومکمل علوم عقلی هستند و هر آنچه را که عقل آدمی از درک آن ناتوان است باید از شرع فرا گرفت ، به اعتقاد وی : هر شریعت ناگزیر عقلانی هم خواهد بود و لذا هر پیامبری حکیم است و هر حکیمی پیامبر نیست .(1)
وی بر همین اساس در فضل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال) در پی اثبات هماهنگی حکمت و شریعت بر می آید .
عمده کلام وی در باب انتظار بشر از دین ، این است که انتظار عموم مردم از دین ، باید درک ظواهر شرع باشد و انتظار خواص در درک معانی تأویلی شرع جای می گیرد و آنگاه که عقل از درک حقایق ناتوان شود شرع آن را تبیین می کند . (2)
1 .. ابن رشد تهافت التهافت ، ص 255
2 ۔ ابن رشد فضل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال
بعضی ها به ابن رشد اشکال گرفتند که در واقع وی نظریه (فروغ دین در غروب عقل) قائل است ، اشکال دیگر این گرفتند که تأویلی که ابن رشد بیان کرده است منابع دینی آن را تائید نمی کنند ، تأویل در منابع دینی یعنی عینیت و واقعیت معانی آیات ، نه عدول از معانی ظاهری به معنی خلاف ظاهر . (1)
بعضی دیگر از ابن رشد دفاع کردند که وی در بعضی تعلیم شرعی ظاهر و باطنی قائل است ، فقط خواص اند که از عهده باطن شرع بر می آیند و اینجا است که نیاز فکر و اندیشه روشن می گردد ، بحث تأویل را مطرح ساخت و گفت که نیاز به افرادی آگاه به مسائل عقلی و دینی داریم تا به معانی واقعی دست یابند ، وی ابتداء در ارتباط فلسفه و دین ، فلسفه را از دین واجب دانست و سپس ظاهر و باطن را در قرآن اثبات کرد ، گروهی را اهل باطن و گروهی را اهل ظاهر شمرد . (2)
عقل گرایی توماس آکوئیناس
فیلسوفانی که در قرون وسطی به فلسفه می پرداختند بیشترآباء کلیسا بودند. گروهی از آنهـا به مباحث فلسفی میپرداختند تا به نوعی بتوانند عقل و فلسفه را رد کنند و برتری وحـی بـر عقل را نتیجه بگیرند. گروهی نیز بدان میپرداختند تا بتواننـد یـک همـاهنگی بـین ایمـان و عقل ایجاد کنند. آکوئیناس که از جانب کلیسا به عنوان «قدیس» شـناخته شـد .
وی بین الهیات و فلسفه فرق قائل است ، الهی دان اصول خود را وحیانی تلقی می کند و اموری را که با آنها سروکار دارد به عنوان امور وحیانی یا آنچه از داده های وحی قابل استنتاج است بررسی می کند ، درحالیکه فیلسوف اصول خود را تنها به عقل در می یابد و اموری را با آنها سروکار دارد نه به دادههای وحیانی بلکه همچون اموری که نور طبیعی عقل قابل درک بوده و شده است بررسی می کند ۔
به عبارت دیگرتفاوت بین الهیات و فلسفه در موضوعاتی که به طور خاص مورد نظر اند نیست ، مثلا راز تثلیث مناسب و خاص الهیات است ، لهذا نمی توان این راز را بواسطه عقل شناخت و تنها از راه وحی معلوم می شود ، در حالیکه حقائق دیگر خاص فلسفه اند که درباره آن وحی چیزی نگفته است . (3)
بعضی حقائق وجود دارند که بین وحی و فلسفه مشترک اند ، وجود این حقائق مشترک تفاوت بین الهیات و فلسفه را غیر ممکن می سازد ، زیرا آنها امور مشترک را مورد بحث قرار می دهند .
1 . مسائل جدید کلامی و فلسفه دین ، خسرو پناه ج 3 ص 67
2 ۔ عباس بخشنده بالی ص 11 الی 12
3 ۔ تاریخ فلسفه غرب ج 2 ص 403
لذا تفاوت بین شیوه فیلسوف و متکلم است اما هر دو به دنبال یک حقیقت اند ، فلسفه معطوف به الهیات به این فرق مادیات به صعود حرکت می کند اما الهی دان اینطور نیست ، به طور مثال اگر فیلسوف تعقل درجهان مادیات به صانع و خالق جهان رسید لازم نیست که به او اعتقاد نیز داشته باشد ، به عبارت دیگر وی قایل به این است که فهمیدن و اعتقاد داشتن دو حقیقت جدا اند ، ممکن است کسی فهمیده باشد اما اعتقاد و باور ندارد و بالعکس به چیزی اعتقاد و باور دارد اما درباره اش علم ندارد .(1) ، و نظریه وحی شده را نمی توان زیر سوال برد ولی درباره نظریه طبیعی عقلی می توان پرسش نمود ، هدف توماس از این تفکیک این بود که اعتقادات کلیسا را همیشه از شر سوالات دور بسازد .
1۔ حسین عظیمی دخت ، ص 18
یکی از مهمترین مسائل در حوزه دین پژوهی و فلسفه دین چگونگی رابطه عقل و ایمان ، یا به عبارت دیگر عقل و دین ، عقل و وحی ، فلسفه و دین یا علم و دین است ، اساسی ترین پرسشهای که در مورد چگونگی ارتباط عقل و ایمان مطرح است از این قرار است : رابطه دست آوردهای عقل با آموزه های دین چگونه است؟ آیا میان آنها ترابط تعارض وجود دارد یا تداخل ؟ به تعبیری آیا تعقل در حوزه دین جایگاهی دارد یا نه ؟ یا همانند پرسشهای دیگر ..............
در پاسخ به این پرسشها بعضی سرسخت ترین و افراطی ترین دشمنان عقل گرا، عقل را مورد هجوم قرار داده اند، مثلا پولس قدیس یا در اسلام ، اخباریون که دشمنان سرسخت عقل بوده اند ، از سوی دیگر بعضی از عقل گرا معیار سنجش آموزه های دینی را فقط در حیطه عقل انحصار داده اند طائفه دیگری از آنها تا جای جلو رفتند که آموزه های دینی را درمقابل عقل قرار داده اند،این اختلاف باعث شد که رویکرد های گونا گون به مسئله عقل و ایمان به وجود آمد.
عقل گرایی
عقل گرایی یک عنوان وسیع است که در حیطه خود خیلی از ملحدان و مومنان و همچنین دانشمندان غربی و شرقی را جا می دهد ، برخی از دانشمندان غربی عقل گرایی را به دو شاخه تقسیم می کنند که عبارت است از عقل گرایی حد اکثری و انتقادی ، (1) اما به نظر می رسد می توان تقسیم دقیق تر ارای کرد که شامل عقل گرایی اعتدالی می شود ، اما ما در این تحقیق فقط عقل گرائی حداکثری را بررسی خواهیم کرد .
عقل گرایی حد اکثری
منظور از عقل گرایی حد اکثری این است که (صدق اعتقادی را چنین معلوم کنیم که جمیع عقلا قانع شوند)(2)
این نظر در طول تاریخ در نظرات دانشمندان شرق و غرب دیده می شود و این معیار را بیشتر قبول دارند اما می شود قائلین به این معیار را به دو دسته تقسیم کرد ، کسانی که با این معیار سعی داشتند که اثبات کنند که گزاره های دینی قابل اثبات عقلانی نیستند تا موضع عقل گرایی خویش را حفظ کنند ، گروه دیگری کسانی اند که تلاش شان این بوده که هم آهنگی عقل و ایمان را اثبات کنند ،
1 ۔ کلام جدید یوسفیان ص 230
2 ۔ مایکل پترسون عقل و اعتقاد دینی ص 72
عقل گرایی موافق با ایمان
همان طور که قبلا گذشت برخی از دانشمندان عقل گرا غربی تلاش کردن که هم آهنگی عقل و ایمان را اثبات کنند، وگزاره های دینی را موافق با عقل جلوه دهند ، این دیدگاه که عقل و ایمان همواره بایکدیگر سازگاری دارند و هر چه که متعلق ایمان است باید قابل اثبات عقلانی نیز باشد ، طرفدارن اندکی دارد ، یکی از میان طرفداران این دیدگاه چهره مهم متفکر غربی ، فیلسوف آلمانی ایمونوئل کانت است .
عقل گرایی ایمانوئل کانت
کانت قائل به این است که میان عقل و ایمان سازگاری و هم آهنگی به طور کلی است و اگر جای دیدید که گزاره های دینی با عقل سازگار نیستند ، بدان که این گزاره دینی از آغاز گزاره دینی نبوده ، هر چه میان عقل و ایمان سازگاری ندارند ، کنار نهاده می شود و عقل و ایمان سازگاری کامل را دارا هستند . وی جمیع عبادات را به گونه ای چاپلوسی نسبت به خدا وند می خواند (1)
نقد
چیزی که مسلم است کانت در همه آثار خویش با الهیات (عقلی) مخالفت پرداخته است و این باعث شد که کانت برای اثبات به خدا ، اختیار و معاد از عقل عملی تمسک جسته است از این رو ، شایسته نیست که کانت را در صف عقل گریان ذکر نماییم ، زیرا که این بحث گروی به این امر است که عقل نظری در مسائل ما بعد الطبیعه دسترس دارد . لذا این سخنان کانت دور از تناقض نیستند .
عقل گرایی مخالف با ایمان
عقل گرایانی که مخالف با ایمان هستند ، همچون هیوم راسل ، کلیفورد نامبرد ، همه اینها معیار عقل گرایی حداکثری را قبول دارند ، اما عقل گرایی اینها با دلیل گرایی پیوند خورده است .
عقل گرایی هیوم
هیوم با مبنی گرایی تجربی اش با نفی علیت و زیر سوال بردن معجزات تمامی ایمان را به چالش فراخوانده است. (2)
1 . سید حسین عظیمی دخت ، عقل و دین ص 14
2 ۔ حسین عظیمی دخت ، ص 18
عقل گرایی کلیفورد (دلیل گرایی)
پذیرفتن و براساس معیار عقل گرایی حد اکثری (صدق اعتقاد را چنین معلوم کنیم که جمیع عقلاء قانع شوند) معتقد است که اثبات همگانی و همه جایی اعتقادات دینی ممکن است اما شرط لازم رسیدن به ایمان ، عقل گرایی حد اکثری است (1) لکن این امر به خاطر مشاغل فراوان و گرفتاری های زندگی برای انسان ممکن نیست ، این نظر کلیفورد با دلیل گرایی پیوند خورده ، خلاصه دیدگاه کلیفورد ( همیشه و همه جا و برای همه کس ، اعتقاد به هر چیزی بر مبنای ادله ناکافی ، کاری نادرست است ) (2)
1 ۔ خسره پناه ، مسائل کلامی جدید و فلسفه دین ، ج 3 ،ص 209
2 ۔ کلام جدید یوسفیان ، ص 232
برای اعتقاد دینی معیار سختگیرانه
چرا کلیفورد برای اعتقاد دینی چنین معیار سختگیرانہ ای مطرح می کند؟اعتراض و پاسخ آن
یکی از
انتقاداتی کہ علیهاین دیدگاہ مطرح است این است
کهبسیاری از مردم بهویژہ
کسانی کهبرای
گزران زندگیشان بهسختی کار کنند فرصت کمی برای تحصیل دارد، دقت
نمی کند وچه بسا
نمی توانند از عھدہایتفکرات دشواری در
آیند بس این معیارسخت
برای بسیاری از
مردم میسر نیست۔
جوابکلیفورد
انتقاد توجیهدارد فرض کند شخصی بگوید کهمن فرد پر مشغلهای ھستم و
برای
اینکهشائستگیداوری در خصوص پارای مسائل را پیدا کنم یا حتی برای این که
بتوایلب برھانھای مربوط را بفھمدباید یک دورای طولانی
مطالعهو تحقیق کنم ومن
فرصت این کار
ندارم۔
کلیفورد می
گویند کهدر این صوررت این شخص فرصتی برای معتقد شدن ندارد ھیچ
نظامی از
اعتقاد دینی نمی تواند این معیار سخت را اثبات کند بس شخص عاقل نباید اعتقاد
دینی داشتهباشد۔
تفاوت عقل گرایی
با عقل گرایی معتدل
قرآن کریم و
روایات بر تدبر و تفکر خیلی تاکید می کند و عقل در اسلام جائ گاہ بالائی
دارد از تقلید
کور کورانہ بهشدت نکوھش شدہ بر این اساس پیروان این
دید گاہ ھمانند عقل
گرایی حد اکثری
بر این باوریم کہ ھمیشہ ھمهجا برای ھمهکس،اعتقاد بهھر چیزی بر
مبنای
ادلهناکافی کاری نادرست است آنچهمیان این دو گروہ جدائی می اندازد کافی یا
ناکافی دانستن
ادلهای است کهبرای اثبات وجود خدا و آموزہھای دینی دیگر اقامهشدہ
است اختلاف
صغروی است نهاختلاف کبروی
عقل گرایی راسل (دلیل گرایی)
راسل نیز عقل گرا حد اکثری دلیل گرا بود ، وی معتقد بود باوجود ادله ناکافی نباید آموزه های دینی را پزیرفت ، در نقل ها آمده که روزی از برترند راسل پرسیدند : اگر پس از مرگ ، تو را پیشگاه خداوند حاضر کنند و بپرسند؛ به چه دلیلی ، وجود خدا و آموزه های وحیانی را باور نداشتی ؟ چه پاسخی خواهی داشت ؟ وی با خونسردی پاسخ داد : در جواب خواهم گفت : خدایا ادله ناکافی ۔ ادله ناکافی ! (1)
نقد بر عقل گرایی حداکثری
عقل گرایان اندیشه آدمی را معیار و میزان دین پنداشته، وجود امور برتر از سطح درک و عقل انسان را باور ندارند. این گروه، تنها منبع حقیقت یاب و یگانه میزان واقعیت سنج عالم را نیروی خرد و استعداد عقلانی بشر می دانند؛ از این رو، حتی امور خرد گریز را که از دسترس عقل خارجند تاب نیاورده، آن ها را به شدت انکار می کنند.
اولین مشکل عقل گرایی حداکثری آن است که خود ستیز است ، اگر معیار عقل گرایی حداکثری را بر خودش اطلاق کنیم، نباید آن را بپذیریم؛ یعنی با پذیرش آن به لزوم نپذیرفتن آن می رسیم؛ زیرا تنها می توان قضیه ای را عقلاً پذیرفت که صدق آن برای جمیع عاقلان در جمیع زمان ها و مکان ها به اثبات رسد. حال باید پرسید: آیا صدق خود این قضیه (که تنها می توان قضیه ای را عقلاً پذیرفت که...) برای جمیع عاقلان در جمیع زمان ها و مکان ها به اثبات رسیده است؟ پاسخ منفی است؛ بنابراین، نباید آن را پذیرفت، و از صدق آن معیار سخت گیرانه، کذب خودش لازم می آید.
1 ۔ کلام جدید یوسفیان
مشکل دیگر آن است که هیچ قضیه ای را نمی توان یافت که بتواند پاسخگو و برآورده کننده مقتضای معیار مذکور باشد. بدیهی ترین بدیهیات نیز از جانب کسانی مورد تردید قرار گرفته اند. برخی حتی در حسّیات و عقلیات نیز شک کرده اند. گروهی گفته اند: بدیهی بودن، تنها نشان دهنده روشنی و وضوح برای فاعل شناسایی است، اما دلیل بر این نیست که واقعیت نیز آن چنان باشد که برای شخص می نماید.
نتیجه گیری
1 ۔ تفکیک و تعارض بین عقل و ایمان مهمترین مسئله در قرون وسطی به شمار میرود ، در قرون وسطی اگوستینوس توجه ویژه به وحی داشت و به عقل اهمیت قائل نبود قرن 13 به عقل توجه ویژه شد که توماس این را به عوج خود رساند ، اندیشه عقلگیرانه توماس از ابن سینا و ابن رشد است .
2 ۔ ابن رشد قایل است که شناخت وحیانی متمم و مکمل علوم عقلی هستند ، وی بر همین اساس قایل به این است که شرع داری باطن و ظاهر است ، ظاهر برای عموم مردم و باطن شرع برای خواص است و اینجا است که نیاز فلسفه روشن می شود ، و بحث تأویل را مطرح کرد که مورد تنقید و تائید قرار گرفت .
3 ۔ توماس بین الهیات و فلسفه تفاوت قائل است اما این تفکیک در موضوع نیست بلکه در شیوه و روش متکلم و فیلسوف برمیگردد ، البته هر دو به یک حقیقت می رسند اما نمی توان نظریه وحی را زیر سوال برد ولی درباره نظریه عقلی می توان پرسش نمود ، نزد وی فهمیدن و اعتقاد داشتن دو حقیقت جدا اند
4 ۔ بحثی که از عقل گرایی حداکثری شد و معیارات عقل حداکثری بیان شد ، معلوم میشود که ابن رشد و توماس عقل گرای افراطی نبودند .
فهرست منابع
1 . تاریخ فلسفه غرب فردریک کاپلستون جلد فلسفه قرون وسطی از آوگوسینیوس تا اسکوتوس مترجم ابراهیم داد جو ، تهرارن شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ اول 1387
2 . ابن رشد تهافت التهافت ، بیروت ، دارالفکر اللبنانی ، 1993 م
3 . ابن رشد فضل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من الاتصال ، بیروت دار مکتبه التربیه 1987 م
4 . عبدالحسین خسروه پناه مسائل جدید کلامی و فلسفه دین چاپ دوم ناشر مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص) 1393
5 . دو فصل نامه عقل و دین ، شماره 15 ، موسسه دین پژوهی علمی 1395 ، عباس بخشنده بالی دیدگاه ابن رشد درباره نقش عقل در فهم دین و تاثیر این دیدگاه بر توماس
6 . سید حسین عظیمی دخت ، مقاله عقل و دین ، مجله حوزه و دانشگاه / 33
7 ۔ دکتر حسن یوسفیان کلام جدید چاپ سوم ، مهر (قم) صحافی زرین (قم) 1390 ، نشر سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) ، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی و موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
8 ۔ مایکل پترسون ، عقل و اعتقاد دینی ، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی
9 ۔ سید حسین عظیمی دخت ، مقاله عقل و دین ، مجله حوزه و دانشگاه / 33
حکمت ناب صدرایی